سلام
روزتون باحال
روزهای آخر بهار و استقبال از تابستان .
روزهایی که بیشتر شکل تابستان هستند تا بهار. یعنی درواقع روزهای ملس بهاری تمام شدند و تیلو خواب مونده که تو آخرین نفس های خرداد دنبال بهار میگرده
همچنان عادت دوش صبحگاهی همراه من هست
و حالا دوش های خنک و خنک تر.
خنکای قطهره های آب و رایحه ها و بوهایی که دوستشون دارم
بعد هم مربای توت فرنگی خوشمزه ی مامان
چای لاهیجان
و پدرجان سحرخیزی که همیشه صبح ها زودتر از من بیدار شده و صبحها کلی حرف داریم برای گفتن
حسن یوسف هایی که هفته قبل کاشتم همشون خراب شدند. نباید از همون اول منتقلشون میکردم به تراس. باید میزاشتم جای خنک تر تا یه کمی جون بگیرند.
بازم قلمه حسن یوسف درست کردم و باید این هفته با دقت بیشتری حسن یوسف بکارم
بگونیام هم ریشه داده . همینطور برگ انجیریهای خوشگلم.
ولی میخوام فعلا همینجا توی آب نگهشون دارم
امروز باید همت کنم و برم سراغ اظهار نامه مالیاتی.
پ ن 1: یادآوری یک خاطره ی دور ذهنم را آشفته کرده. خاطره بدی نیست
پ ن 2: وقتی اعتماد شماها به خودم را میبینم ناخودآگاه لبخند میزنم
پ ن 3: از میان اون همه دوست که دیروز اسم بردیم فقط سه نفرشون جواب دادند. امیدوارم بقیه هرجا هستند شاد و سلامت باشند
پ ن 4: دارم نقشه یه تغییر دکوراسیون اساسی تو دفتر را میکشم. ولی دست تنها امکان پذیر نیست
پ ن 5: ملون و گرمک را با هم قاطی میکنم و خیلی ریز عین سالاد خرد میکنم. دقیقا عطر و مزه بهشت را میشه ازش حس کرد
پ ن 6: تا پام را میزارم توی دفتر دانه های شربتی را میریزم تو لیوان و چشم به راه میشم تا حسابی دلبر بشن.
پ ن7: آقای دوره گرد تو کوچه داره ماهی میفروشه.
پ ن 8: آهای تنها کسی که بیشتر پست های مرا لایک میکنی. ازت متشکرم
درباره این سایت