محل تبلیغات شما

سلام

روزتون آفتابی و شاد

امروز خبری از آفتاب نیست اینجا

هوا ابریه.

میدونید که هر هوایی رو با هر حس و حالی در جایگاه خودش دوست دارم و الان حالم خوبه و از هوای ابری لذت میبرم




ضرب آهنگ تند زندگیم همچنان نواخته میشه

و من دارم سعی میکنم به بهترین نحو از این روزها استفاده کنم

حقیقتش این هست که دارم زیر پوستی لذت میبرم از اینکه از مامانم مراقبت میکنم

مامان من در کل خیلی فعال و پر انرژی هستند . کلا هیچوقت استراحت و خواب زیاد تو برنامه شون نبوده. منم حالا که مجبور هستند زمان بیشتری را توی تخت بگذرونن و خیلی از کارها را نمیتونن انجام بدن دارم از این فرصت استفاده میکنم و کنارشون لذت میبرم

خانم پرستار تو یکی از روزهایی که مامان را برده بودیم دکتر بهم گفت: من به مامانت حسودیم شد

اون یکی خانم پرستار گفت: از بس قربون صدقه ی مامانت رفتی دلم برای مامانم تنگ شد.

و این یعنی اینکه دارم سعی میکنم بینهایت عشق بدم به مامان




م سر یه موضوع بیخود و بیجهت کمی سرسنگین شدیم

بزارین تعریف کنم براتون

من کلا از اینکه دیگران در مورد کنترل گر باشن خیلی بدم میاد. و خواهرم خیلی زیاد این اخلاق را داره

همونطوری که میدونید خواهرم با خانواده شوهرش خیلی خیلی زیاد مشکل داره و مدتهاست که کلا با هم رفت و آمدی ندارند

از اون طرف مادر شوهر خواهرم ، مدیر یه مدرسه هستند و من از چندین سال پیش کارهای مدرسه این خانم را انجام میدم

امسال هم آبان ماه این خانم زنگ زد و کارهاش را به من سفارش داد

نزدیک زایمان خواهر بود و من اصلا صلاح ندونستم ذهن خواهر را درگیر کنم

از طرفی هم دیدم  به هرحال خواهرم داره با این مرد زندگی میکنه و در نهایت باید بپذیره که این خانم مادرش هست. این بود که بدون هیچ بی احترامی یا احترام خاصی کارش را عین یه مشتری معمولی انجام دادم و با پیک براش فرستادم و تمام

حالا خواهرم این موضوع را فهمیده و با الفاظ خیلی بدی که اصلا لایق من نبود بهم فهموند که خیلی خیلی عصبانیه

من بهش توضیح دادم که باید جای من بودی که میدیدی هیچ تصمیم دیگه ای نمیتونستی بگیری. ولی اون گوشی را قطع کرد

دیروز هم بهش زنگ زدم و اصلا جوابم را نداد



اگه بخواین از حال و احوال اسباب کشی بدونید باید بگم که دیروز بعد از اینکه از دفتر رفتم خونه اول یه املت خوشمزه درست کردم و با مامان و بابا خوردیم

بعدش هم برای هرکدوممون یه لیوان کاپوچینو درست کردم

بعد هم رفتم تو آشپزخونه و دوتا کابینت را ریختم بیرون و کامل شستم و بسته بندی کردم.

البته که تا آخر شب دستم به این کار بند بود

و کله سحر هم حوله ها را دسته بندی کردم و اولین دسته را ریختم تو ماشین


خلاصه که تیلوتیلو داره با تمام توان زندگی را جلو میبره.

شما هم قدمهای بلند بردارید. من این روزها به همین قدمهای کوتاه دلخوشم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها