محل تبلیغات شما

سلام

روزتون پر از حال خوب


من عاشق فرش های دستبافت هستم

خیلی وقتی میشینم وسط قالی و دست میکشم روی گلها و خیال میبافم

انگار صدای زمزمه آواز دخترک پشت دار قالی را میشنوم.

همون که موهای مشکیش را بافته و از زیر روسریش زده بیرون و داره زیر لب زمزمه میکنم و گره میزنه به تارها

یا صدای حرف زدن اون زن جوانی که بارداره و داره با وجود خودش حرف میزنه

یا حتی صدای لالایی اون مادری که نوزادش را کمی آن طرف تر خواب کرده و حالا داره گره گره نقشه ی فرش را به تصویر میکشه

صدای قصه خوندنهای اون پیرزن که با دستهای زمخت و هنرمندش داره معجزه میبافه

من خیلی خیلی با فرش های دستبافت ارتباط برقرار میکنم

طوری که گاهی باید بنشینم روی زمین و دستم را بکشم روی پرزهای قالی.

انگار که باید نبض فرش را حس کنم. حس میکنم زیر انگشتام قلب فرش میتپه



وقتی اومدیم خونه ی جدید جر یکی دوتا از فرش های دستبافت. بقیه با زوایا و رنگهای این خونه جور نبودند

این رنگهای تند قرمز و ارغوانی . با کاغذدیواری ها و .

و من عاشق این رنگهای زنده ام

یکی از فرش ها که ماله اتاق من هست . یکی هم اتاق خواب مامان

یکی از فرش ها نیاز به رسیدگی داشت. بردیم دادیم نونوار شد و برگشت (6 متری)

تو خونه ی جدید نقشه خونه طوری هست که غیر از پذیرایی و هال عمومی خونه، جلوی اتاقها یه هال خصوصی کوچولو هم هست

در حدی که ما فرش دستبافت را انداختیم تو اون هال کوچولو و یه کاناپه و یک صندلی هم گذاشتیم داخلش. یک میز عسلی فسقلی هم اونطرف تر

من که خیلی برای گوشه گوشه های این هال و حرفهای خواهرانه و خنده ها و شیطنت هاش نقشه کشیدم

برای اینکه با اون فسقلیا بنشینیم وسط این فرش و نقاشی کنیم. بازی کنیم. کاردستی درست کنیم. کاغذ ببریم. قیچی کنیم. بخندیم

اما می دونم دلبری های فرش دستبافتی که خیلی دوستش دارم تو این گوشه از خونه بی تاثیر نخواهد بود

من انرژی مثبت این فرش را حس میکنم. حالا هرکی میخواد بگه . کاش یه فرش کرم رنگ یا نسکافه ای اینجا پهن میکردین





پ ن 1: هنوز با بابا هر شب یه قسمت از خونه را جابجا میکنیم

دیشب نوبت هال خصوصی بود



پ ن 2: کارهای خونه را که کمک مامانم انجام میدم . براش نشونه های کوچولو کوچولو میزارم که بدونه چقدر دوستش دارم

مثلا براش بادام میشکنم و چند تا دونه پسته و چند تایی انجیر خشک و میزارم داخل یه کاسه قلب شکل و میزارمش روی میز. همونجا که همیشه برای استراحت مینشینه. میدونم وقتی فردا صبح چشممش بهش میفته ، چشماش از این توجه قلب قلبی میشه.


یا مثلا میدونم که نمیتونه به سادگی خم و راست بشه و دولا بشه از توی کمد پایین اون بشقابایی که دوست داره را برداره

منم صبح دوتا بشقاب در میارم و میزارم کنار گاز و میدونم وقتی که اینو میبینه از این توجه چشماش قلب قلبی میشه

زندگی همین توجه های ریز و کوچولو هست.


پ ن 3: من امسال نتونستم برای مامان کادوی روز مادر بخرم

حتما تو اولین فرصت چیزی میخرم و به عنوان کادوی روز مادر بهش هدیه میدم

مامان مغزبادوم برای مامان یه روسری خیلی خوشگل خریده بود

مامان فندق هم یک کیک سفارش داده بود که به صورت سوپرایزی با پیک برده بودند دم خونه و تحویل مامان داده بودند


پ ن 4: دیروز اولین خرید عیدانه را انجام دادم

یک دست لباس خوشگل برای فندق. یک دست لباس خوشگل برای مغزبادوم

یک جعبه جغجغه (نمیدونم املاش چیه) برای فندق. یک عینک دودی برای مغزبادوم

از اسانس یک عطر خوشبو هم برای خودم و خواهرا


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها