از صبح دلتنگ آقای دکتر هستم
البته نه اینکه با هم حرف نزده باشیم . نه . اول صبح بهم پیام داده بودند. نیم ساعت بعدش بهم زنگ زدند
نزدیک ظهر باز تلفنی حالم را پرسیدند
قبل از بیرون رفتن تلفن زدم و اطلاع دادم
وقتی برگشتم باز اطلاع دادم
بعدازظهر بهم زنگ زدند.
اما امروز یه جور خاصی دلتنگش بودم . دلم میخواست مثل روزهای اول آشناییمون باهم حرف بزنیم. از در و دیوار و آسمون. از هوا . از زندگی
چندین بار پیام نوشتم و پاک کردم و باز گوشی را گذاشتم روی میز
بعد به فکر فرو رفتم . از کی من ملاحظه کار شدم
مگه من بی پروا براش پیام نمی نوشتم؟
مگه من بی پروا بهش ابزار عشق نمیکردم؟
چرا تازگی یه کم دارم ملاحظه میکنم؟
ملاحظه میکنم این ساعت کار داره. این ساعت جلسه داره. این ساعت سرش شلوغه. این ساعت خوابه. این ساعت دارم غذا میخوره .
مگه کدوم این کارهای اونقدر مهم هستند که به خاطر عشق ورزیدن نشه ازشون گذشت؟
مگه من همون آدمی نیستم که ساعت 3 صبح بیدار میشدم و بی پروا گوشی را بر میداشتم و زنگ میزدم و تا دمیدن طلوع یه نفس حرف میزدیم؟
مگه اون همون آدمی نیست که حتی با صدای خواب آلودم نمیگفت از خواب بیدارم کردی؟
این ملاحظه کاری برای چیه؟؟؟؟
میدونم از سر دوست داشتن حاضر نیستم اذیت بشه. ولی اینکه برای پیام نوشتن و ابراز عشق هم دست و دلم بلرزه دیگه جوابی نداره.
عشق عین یه پرنده ی کوچک نیاز به نگهداری و مراقبت داره. من باید از عشقم مراقبت کنم
این روزها ، سالگرد روزهای آشناییمون هست .
روزهایی که ساعتها حرف میزدیم و حرفهامون تمام نمیشد
وقتی آشنا شدیم بدون وقفه حرف زدیم و حرف زدیم و حرف زدیم .
انگار هردومون لبریز کلمه شده بودیم
اولش من بلد نبودم حرف بزنم. فقط گوش میدادم . ولی آروم آروم شروع کردم به حرف زدن
و بعد حرفهامون تمام نمیشد.
روز و شب و صبح و غروب هم نداشت. حرف بود و حرف بود و حرف
اولش حتی حاضر نبودیم هم را ببینیم . فقط حرف داشتیم
نه من میخواستم . نه ایشون. دیداری در کار نبود. فقط حرف
باید گوشیم را بردارم و کلی پیام بنویسم
پیامهایی که حتی تکراری ، خواندنی هستند
همونطور که گاهی پیام های تکراری آقای دکتر منو به آسمون میرسونه
مادوتا راه سختی را انتخاب کردیم، ولی انتخاب خودمون بود. ناراضی هم نیستیم
شاید هیچوقت نتونستیم دوشادوش هم به راحتی و بدون دلهره قدم بزنیمولی هزاران بار برای غم و شادی هم شانه ی امن بودیم
برای هر تصمیم مهمی. برای هر راه جدیدی. برای هر لحظه ی نابی. کنار هم بودیم. همدل هم بودیم. همراه هم بودیم
برای هم پر شدیم برای پرواز. سعی خودمون را کردیم که زنجیر نشیم به پای هم
سعی کردیم هم دیگه را باور کنیم. به هم اعتماد کنیم
اگه لغزشی بود چشم پوشی هم بود
اگه سختی بود آسونی هم بود
اگه دردی بود درمانی هم بود
گذشت کردیم. فداکاری کردیم. خیلی چیزها یاد گرفتیم. خیلی چیزها زندگی بهمون یاد داد
برای بدست آوردن چیزی از چیز دیگری گذشتیم. بهای زندگی را پرداختیم
بهای تجربه را پرداختیم
بهای جوانی را دادیم
مثل دوتا نهال کنار هم قد کشیدیم
شاید ریشه هامون توی خاک به هم نرسید.
اما سرشاخه هامون توی آسمون به هم پیوند خورده
ما با هم خیلی تفاوت داشتیم و داریم و این رابطمون را زیباتر کرده.
به جای اینکه شبیه به هم بشیم ، مکمل هم شدیم
به جای اینکه از روی هم کپی بشیم ، از روی هم الگو برداشتیم
هیچوقت سد راه هم نشدیم. عوضش با هم سد شدیم جلوی ناملایمات
من کنار آقای دکتر فهمیدم زن بودن چه لذتی داره. چقدر شیرینه. چقدر دلپذیره.
تنها جایی که خودم هستم کنار ایشون هست . کنارش آرامش دارم .
تنها کسی که وقتی باهاش حرف میزنم انگار دارم برای خودم نجوا میکنم و نیاز به هیچ سانسور و ملاحظه ای ندارم .
و البته که من کنار آقای دکتر بزرگ و بزرگتر شدم . چیزیاد گرفتم. درس پس دادم
همیشه باید در جای درست قرار بگیری تا بتونی به رشد و بالندگی ای که شایسته ش هستی برسی و من خیلی از قدمهای بلند زندگیم را با آرامشی که از آقای دکتر گرفتم برداشتم .
من خانواده ی خوب و بینظیری دارم. اما وجود آقای دکتر در زندگی من تاثیر چشمگیری داشته
هر آدمی از یه جایی به بعد نیاز به یک همدل ، نیاز به یک همراه . نیاز به یک بال پرواز داره
خانواده ی من پشتیبان ، مهربان ، همدل، قابل اعتماد و مشوق من بوده و هستند.
مدتهاست که در احساسات من آقای دکتر هم یکی از اعضای خانواده م هستند.
من نمیدونم خداوند بزرگ برای ما چی مقدر کرده . اما امیدوارم بهترینها در تقدیرمون نوشته شده باشه
من از خداوند خواستم که بهترینها را برامون مقدر کنه نه اون چیزی که من یا دیگران فکر میکنیم بهتر هست
وقتی چیزی را به خدا بسپاری و توکل و اعتماد کنی. مطمئنا بهترینها در انتظارت خواهد بود.
پ ن 1: چندین بار وسط نوشتن مطلب مجبور شدم که برم و کاری انجام بدم و برگردم. اگه از هم گسیخته شده به همین دلیل هست
پ ن 2: این مطلب را فقط نوشتم و فرصت برای ویرایش ندارم . اگه فعلی. فاعلی . جمله ای . غلط هست ببخشید
پ ن 3: از یه جایی به بعد رنگ و شکل و عطر دوست داشتن عوض میشه . امیدوارم عاشقی را تا همیشه ادامه بدید
درباره این سایت