سلام
روزگارتون شاداب
گفته بودم که جمعه اولین سری مهمان افطار را دعوت کردیم
آخرین خریدها را همان عصر چهارشنبه انجام دادم
پنجشنبه هم از صبح زود بیدار شدم و تمیزکاری خونه را استارت زدم
گلهای قلمه زده را کاشتم و قلمه های تازه داخل آب گذاشتم
به گلدانها رسیدگی کردم
تغییر دکوراسیون دادم
اتاقم را مرتب کردم
آشپزخانه را تمیز کردم
لباس شستم
به باکسهای سبزی پشت بام سر زدم
به نعناهای جلوی درورودی سرزدم
به جا کفشی رسیدگی کردم
خلاصه که تا افطار مشغول بودم .
بعد از افطار هم ظرف و ظروف و وسایل مورد نیاز پذیرایی را از کمدها در آوردم و تمیزکردم و مرتب و آماده گذاشتم
دو مدل دسر خوشمزه درست کردم و خوابیدم
جمعه صبح هم قرار شد مرغها را ببرم روی پشت بام سرخ کنم که داخل خونه بوی غذای سرخ کرده نپیچه
این شد که کنار باکس های خوشگل برای خودم میز صندلی گذاشتم و قرآنم را برداشتم و رفتم پشت بام
مرغ و سیب زمینی و پیازها را سرخ کردم و تا بیام پایین خواهرها هم رسیدند
با فسقلیا بازی کردم و دیگه بیهوش شدم
دو ساعتی خوابیدم و بیدار شدم
اول دوش گرفتم و بعد رفتم دنبال نان تازه
برگشتم با نان تارت های خوشگلی که خریده بودم نون و پنیرهای فسقلی درست کردم
خرماها را تزئین کردم
بساط چای افطار را درست کردم و مهمانها از راه رسیدند
تا ساعت 12 مهمان داشتیم
و بعد از جمع آوری آشپزخانه بیهوش شدم
سحر به سختی بیدار شدم و صبح سخت تر
اما مهمانی خوبی بود. جای همگی خالی
پ ن 1: خدا را شکر مامان خیلی بهترن. و بعد از مهمانی حال خیلی خوبی داشتند
با اینکه خیلی خسته شده بودند
پ ن 2: بابا در فکر یه سری تغییر و تحول هستند. توکل و دعا میکنم
پ ن 3: آقای دکتر وارد یه ماجرای اعصاب خرد کن شدند که جز دعا هیچ کاری از دستم بر نمیاد
ماه رمضان هم که فرصت دیدار مهیا نیست. خدایاااااا
پ ن 4: فندق وسط همه ی آدمها خاله هاش را میشناسه.
دیشب اندازه یه سرانگشت بهش هندونه دادم .
درباره این سایت