زنگ زدم به آقای دکتر
بهش گفتم نمیخوام ازش دور بشم . بهش گفتم ترسیدم. بهش گفتم شماره ی روزها داره بدجوری حالم را بد میکنه
گفت تصویری تماس بگیریم. حرف زد و مثل همیشه جادو کرد
من میدونم که وقتی حرف میزنه متقاعد میشم
آروم میشم
گفت که هر دو نتونستیم که نشده هم را ببنیم
گفت اگه دلواپسم هر لحظه که بخوام پا میشه و میاد
گفت تو روزهای هورمونی دارم خودم را اذیت میکنم وگرنه چیزی تغییر نکرده.
و من دوباره قلبم براش تند تند زد
فیلم دوران عاشقی را دیدم
علیرغم تعریفهای زیاد اصلا به دلم ننشست
به نظرم لیلا حاتمی خیلی کلیشه ای و یک شکل و مثل همیشه این نقش را بازی کرده. خیلی بی روح و خیلی بی حال
هنرمندای مطرح زیادی توی این فیلم بودند ولی در کل فیلم خیلی سطحی و کلیشه ای و بی محتوا بود به نظرم
حتی برعکس خیلی از فیلمهای آبکی که میگم ارزش یکبار دیدن را داره. انگار ارزشش را نداشت. فقط کمی حرص خوردم
بعد ازسالها دارم یک کتاب از مودب پور میخونم
بازم به نظرم هیچ جذابیتی نداره
من همیشه معتقدم هرکتابی ارزش یکبار خوندن را داره . ولی از نظر من این کتاب حتی اون ارزش را هم نداره
پ ن 1: بعضی از آدمها چنان رنگ عوض میکنند که من یادم میره اینا اصلا چه رنگی بودند
پ ن 2: یکی از دلخوشی های روزانه م نگاه کردن عکسای گوشیم هست
پ ن 3: مدتها هر شب یک نامه برای آقای دکتر مینوشتم، هیچ وقت نخواست این نامه ها را بخونه ، منم دیگه ننوشتم. ولی میخوام دوباره شروع کنم به نوشتن . حتی اگه هرگز اون نامه ها را نخونه
درباره این سایت