سلام
روزتون به زیبایی بهار
چه هوایی داریم امروز به به
اصفهان تو اردیبهشت یعنی خود خود بهشت
دعوت میکنم هرکی میخواد مسافرت کنه به اصفهان اردیبهشت بیاد.
تازه امسال که رودخانه هم پر از آب هست و حسابی اصفهان باصفا ست
دیروز عصر نشسته بودم تو دفتر که یه آقای جوون چهارشانه با یه حالت عجله و اضطرابی اومد داخل و سلام و احوال
بعد گفت منو نشناختید؟
گفتم : خیر .
گفت: من پسر خانم زمانی هستم که همه کارهاشون را میارن برای شما . یادتون اومد؟
گفتم: شرمنده خیر به جا نیاوردم . کما اینکه این آقا حداقل سی و خرده ای سن داشت و از اینکه من بخواد یادم بیاد مامانش کی هست کمی سن و سالش زیادتر بود
گفت : ما همسایه داخل این کوچه بن بست هستیم ، من کلید خانه را جا گذاشتم و الان هم هیچی همراهم نیست و نیاز به پول دارم . زنگ زدم به مادرم و تا 10 دقیقه دیگه از راه میرسن.
خب من اصولا آدم بد بینی نیستم، همیشه اصل را بر این میزارم که آدمها دارن راست میگن
پرسیدم چقدر پول لازم دارید؟
اول گفت 7 هزارتومان، بعد سریع گفت اگه اشکال نداره 10 هزارتومان بدهید تا مامانم برسن
خب طبیعیه که من من 10 هزارتومان دادم
ولی چیزی که طبیعی نبود دروغ گفتن یه آقای جوان بخاطر 10 هزارتومان بود.
و البته خوش بینی من که چه من بخوام چه نخوام خراش برداشت
پ ن 1: صبح برام نوشته : هر روزم را با صدای تو شروع میکردم . حالا که صدا نداری من چیکار کنم؟
یک آی لبخند براش فرستادم
نوشت : به خاطر من خوب شو
و معجزه در من اتفاق افتاد
پ ن 2: از صبح که اومدم دارم توی دفتر جمع آوری و تمیزکاری میکنم
چرا اینهمه باد و طوفان و گردخاک داریم؟
پ ن 3: یکی از نزدیکانم از یک حساب مشترک به میل خودش خرج میکنه و قیافه حق به جانب هم میگیره
از حساب مشترک بدون اجازه بقیه ، کار خیر میکنه و حس خوب عجیبی بهش دست میده
در عجبم
پ ن 4 : عجیب تر از اون آدم مورد شماره 3 ، آدم مذهبی طوری هست که از آدم شماره 3 دفاع میکنه
و از کارهاش پشتیبانی میکنه
و تازه جو را با وجهه ی مذهبی خودش میخواد تغییر بده
پ ن 5: عنوان امروز خیلی جای بحث داره
درباره این سایت